راه دست یابی به حکمت الهی و معرفت باطن قرآن
محقق و مقلّد
( 2984)اشتری گم کردهای ای معتمد |
|
هر کسی ز اشتر نشانت میدهد |
( 2985)تو نمیدانی که آن اشتر کجاست |
|
لیک دانی کین نشانیها خطاست |
( 2986)وآنکه اشتر گم نکرد او از مری |
|
همچو آن گم کرده جوید اشتری |
( 2987)که بلی من هم شتر گم کردهام |
|
هر که یابد اجرتش آوردهام |
( 2988)تا در اشتر با تو انبازی کند |
|
بهر طمع اشتر این بازی کند |
( 2989)او نشان کژ بشناسد ز راست |
|
لیک گفتت آن مقلد را عصاست |
( 2990)هرچه را گویی خطا بود آن نشان |
|
او به تقلید تو میگوید همان |
مِرى: یعنی از رقابت و همچشمی،مراء، جدال، لجبازى.
انبازى: شرکت جستن.
گفت عصا بودن: سخن محرک عمل شدن. (نشانیها که تو مىدهى موجب مىشود که مقلّد هم همان نشانها را گوید و با تکیه به گفتار تو به طلب ادامه دهد).
( 2984) تو شترى گم کردهاى و هر کس از شتر نشانى مىدهد. ( 2985) تو اگر چه نمىدانى که شتر کجا است ولى مىدانى این نشانیها که مىدهند درست نیست زیرا نشانى شتر خود را مىدانى. ( 2986) یکى دیگر هم که اصلا شترى گم نکرده براى اینکه با کسى که شتر گم کرده همسرى کرده باشد آن هم شتر مىجوید. ( 2987) و مىگوید بلى من هم شتر گم کردهام و هر کس نشانى بدهد مژدگانى خواهم داد. ( 2988) و براى اینکه در شتر با تو شریک باشد باین طمع این بازى را مىکند. ( 2989) او نشانى کج را از نشانى راست تمیز نمىدهد ولى گفته تو عصاى دست اوست. ( 2990) بهر کس که بگویى این نشانى خطا بود او هم از تو تقلید کرده همین را مىگوید.
مولانا در مثنوی بارها به این اعتقاد اشاره میکند که هرکس با مبدأ هستی رابطهای داشته باشد، حکمت الهی و معرفت باطن قرآن به او تعلق دارد و هر جا که این معرفت و حکمت را بیابد، آن را میشناسد. حکمت الهی نیز مانند شتر گمشدهای که به صاحبش باز میگردد به سوی او میآید. مولانا با اشاره دیگری به همین مضمون در مورد کسانی سخن میگوید که در جستوجوی این معرفتاند و نیز کسانی که به تقلید جویندگان، مدعی حقیقتجویی میشوند وچه بسا که این مدعیان هم سرانجام دریابند که حقیقتی هست. «این نشانیها خطاست»، مرحلهای را توصیف میکند که سالک میفهمد وصول به حق، راهی غیر از منطق و دلیل و ابزارهای این جهانی دارد.
( 2991)چون نشان راست گویند و شبیه |
|
پس یقین گردد تو را لا ریب فیه |
( 2992)آن شفای جانِ رنجورت شود |
|
رنگ روی و صحت و زورت شود |
( 2993)چشم تو روشن شود پایت دوان |
|
جسم تو جان گردد و جانت روان |
( 2994)پس بگویی راست گفتی ای امین |
|
این نشانیها بلاغ آمد مبین |
( 2995)فیه آیاتٌ ثقاتٌ بیناتٌ |
|
این براتی باشد و قدر نجات |
( 2996)این نشان چون داد گویی پیش رو |
|
وقت آهنگ است پیشآهنگ شو |
( 2997)پیروی تو کنم ای راستگو |
|
بوی بردی ز اشترم بنما که کو |
لا رَیبَ فِیهِ: یعنی شکی درآن (قرآن) نیست. اشاره به آیه اول سوره بقره که مىفرماید: «ذلِکَ اَلْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ» یعنى این همان کتاب است که وعده نزول آن داده شده و شکى در آن نیست.[1]
آن: نشان راست.
جان: روح حیوانى.
روان: نفس ناطقه (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوى)، روح انسانى.
امین: همان انبیا و اولیای حقاند که به ما نشانیهای درست و روشن میدهند.
بَلاغ: رساندن پیام.
بلاغ مبین: پیام روشن، پیام آشکار،. همان قرآن است، که بهترین نشانهها برای یافتن حق میباشد:« وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَاحْذَرُواْ فَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ»:اطاعت خدا و اطاعت پیامبر کنید! و (از مخالفت فرمان او) بترسید! و اگر روى برگردانید، (مستحق مجازات خواهید بود؛ و) بدانید بر پیامبر ما، جز ابلاغ آشکار، چیز دیگرى نیست (و این وظیفه را در برابر شما، انجام داده است).[2] و:« وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ»:و بر پیامبر چیزى جز رساندن آشکار نیست!»[3]
فِیهِ آیاتٌ بَیِّنات: در آن نشانههاى راست آشکار استف اشاره دارد به آیه سورهْ آلعمران در وصف کعبه است و مولانا میخواهد بگوید که این نشانیها مثل کعبه است که:«فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَن دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا »:در آن، نشانههاى روشن، (از جمله) مقام ابراهیم است؛ و هر کس داخل آن [= خانه خدا] شود؛ در امان خواهد بود،[4] و به مرد راه حق آرامش میبخشد.
برات: حواله، که بیشتر در مورد پول نقد به کار مىرود. سند، دستخط و حکم (و مقصود سند یا نشانه درستى گفتار است).
قدر: مقدّر شده (شب قدر). اشارت است بدان چه در شب قدر براى آنان که گناهى نکردهاند یا از گناه توبه کردهاند برات آزادى از آتش داده مىشود.
( 2991) وقتى کسى نشانى راست داد براى تو یقین پیدا مىشود و درک مىکنى که« لا رَیْبَ فِیهِ» کاملا درست است. ( 2992) پس همان نشانى شفاى جان رنجور تو گردیده و حس تو را که حافظ گنج است آشکار ساخته و بکار مىاندازد. (- چهرهات را ارغوانى نموده ببازوانت نیرو بخشیده صفات و ملکات و خلقت تو را صد چندان مىکند. ( 2993) چشمت از آن نشانى روشن و پایت براى دویدن نیرومند شده جسمت جان و جانت روان مىگردد. ( 2994) و مىگویى اى کسى که امین هستى راست گفتى این نشانىها بلاغ مبین است. ( 2995) و در آن آیات روشن یقینى دیده مىشود این نشانى برات یا شب قدر و راه نجات است. ( 2996) وقتى او این نشان را داد مىگویى وقت رفتن است جلو بیفت و راهنماى من باش. ( 2997) اى شخص راستگو از تو پیروى خواهم کرد تو از شترم با خبر هستى پس بمن نشان بده که کجا است.
سخن در مورد مقامی است که در آن، معرفت و آشنایی به اسرار آغاز میشود و انسانِ آگاه، زندگی جسمی ندارد و جسم او به جان تبدیل میشود. آنچه در راه حق حرکت و جنبش دارد، جان انسان آگاه است که به سوی حق روان میگردد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |